زیباترین اتفاق...

امشب داشتم به ان روز فکر می کردم..به ان روز قشنگ ..

ان صبحی که از خواب برخیزم و طبق عادتهای هرروزه ام در مجازی دوری بزنم و استوری از تو ...کارتی زیبا که نوید شبی عاشقانه را می دهد و لبخندی که شوق مرا برای انشب بیش می کند...

و بالاخره می رسد انروز...به ارایشگاه میروم و قول زیباترین مشتری شدن را از ارایشگرم میگیریم ..و همانهنگامه که او مشغول است ،فکر کنم به ان سالها  که منتظر بودم که ببینمت در کت و شلواری مشکی و دسته گلی از رز های ابی و صورتی ..که با لبخندی دلنشین و قدم های دلنشین تر وارد سالن عروسی شوی ...

ارایشگر که به چشمانم میرسد اشاره میکنم نه ...

کارش تمام میشود به ایینه نگاه میکنم ..

واقعا بی نقص بود انقدر بی نقص که حتی موهای کوتاه پسرانه را هم به موهایی دلبرانه تبدیل کرده بود ...

زیباترین لباس تمام طول زندگی ام را به تن کردم ،گوشی را برمیدارم و نگاهی به کارت می اندازم و دستانم بر روی تک تک حروف اسمت می لغزد و می نوازد...ادرس را دوباره چک میکنم مبادا غلط باشد...

به راه میوفتم و در سالن منتظر مینشینم و همان حس همیشگی گواه رسیدنت را میدهد انگار پاهایم دیگر بی قرار تر از ان اند که بنشینند ..

می ایستم..

و شکوه امدنت را نظاره می کنم ...

یک جفت چشم عسلی که در سیاهی کت و شلوار می درخشید...نزدیک میشوی دستانت گره میخورد در دستان عروس و ترکیب زیبایی از سیاهی لباس تو در کنار سفیدی لباسش و ابی و صورتی گل های رزی که حال عاشقانه تقدیمش کردی...

چشمان پر غرورت ....قدم های شکوهمندت...

این قلب مگر چقدر ظرفیت دارد....

و تلفنی که بی هنگام زنگ می زند...

کجایی؟

+همان جایی که باید باشم..همان جا قلبم بود و سالها انتظارش را کشیدم..

-من مگه نگفتم نروو....بیا پایین جلو در منتظرتم ...

+خودم را بیاورم ..

تنم را بیاورم ..

اصلا تلاشی کردم و پاهایم را همراه ساختم ...

قلبم را چه کنم؟

روحم را چه کنم؟

نگاهم را روی قامت زیبایش جای بگذارم و بیام؟!!!

-منتظرم..

برای بار اخر نگاهی میکنم و خوشبختیت را از تمام وجود می نگرم...

جلو در که میرسم نگاه پر خشم و ترحم دوست را میبینم ...

انگار چشمانم همین نگاه را بیش نمیخواست تا خودرا خالی از اشک های تلنبار شده چندساله اش بکند ...

و نگاهی خیس الود ...

و ماشینی که مرا ندید...

تاریکی مطلق با سمفونی صدای اه و گریه و ناله ی دوست...

انگار خداهم خوب میدانست بعد از این روز این زندگی زندگی نمیشود ...